جویبار زندگی در جریان است ؛ اما قلب شکسته در این راه نمی تواند جاری گردد و آنگاه ناامید و سرگردان با اندوه فراوان به سوی کشیده می شود و آن را پناه خود می پندارد اما نا امید به سوی ویرانه خویش باز می گردد........
در چشمانت ، دریایی نهفته ، که با موج نگاهت به ساحل آرامش هدایت می شوم .......
این آرامش چشمانت را از وجودم نگیر ......
کودکانه شاد باش ، کودکانه بازی کن ، کودکانه دوست بدار ، تا در بزرگی راحت تر شاد با شی ، آسوده تر زندگی کنی و زیبا تر عاشق شو ی
دلم دعا های ناب می خواهد که بلزاند تار و پودم را ،
دلم تو را می خواهد تویی که بنده را برای خود می خواهی نه به واسطه چیزی ،
دلم خدایا تورا ای غفار و ای ستار تو را می خواهد
می گویند آتش درونت را خاموش کن........
اما این آتش دل است ، برای صادقانه نگاه کردنت ، صمیمانه دست دادنت ، همراه بودنت ....
سدی جلوی چشمانم بسته گشته تا جلوی ریزش آن را بگیرد
بغضی در گلویم نشسته اما فریادش هنوز نشگسته
غباری سرتاسر جسم و جانم را فرا گرفته و روحم در اسارت جسمم بسر می برد
قلب در قفسه های سینه زندانی گشته و راه گریزی نیست
من با تو به امید رو می آورم
با چشمانت شوق فردا را می بینم
با صدای گرمت غم را از دل بیرون می رانم
با حضورت همه راه ها باز می گردند
با خنده ات دلم گرم می شود
آنگاه زیبایی زندگی زیباتر جلو ه می کند
قلم ناتوان و زبان قاصر از مهر بی پایان توست مادرم
تو نه یک روز بلکه همه روز ها به نام توست
روزت مبادرک
دریاست نبی و گوهرش فاطمه < س > است
یکتاست علی <ع> و همسرش فاطمه < س > است
با آنکه پناهه همه خلقست حسین
او هم به پناه مادرش فاطمه < س > است
میلاد حضرت فاطمه < س > و روز زن شاد باش
دلم را در گروی مهرت گذاشتم ،
چشم مانم را در پیش دلت ،
دستانم جز دستان گرم تو نمی جوید،
پا هایم جز بر راه تو نمی یابد ،
گوش هایم جز صدای تو نمی شنود،
راه را با صدای تو پیدا نمودم،
با چشم هایت نجابت را ،
با دستانت مهر بانی و صداقت را ،
با دلت اوج عشق و ایثار را ،
ای سفر کرده از این دیار ......
سلامی به زیبایی آسمان بیکران خدا سلامی به سفیدی ابرها سلامی به وسعت دریاها سلامی به زلالی اشک های عشاق سلام بر تو که در آسمان دلت اوج گرفته ایی سلام بر تو که بر لبت مهر سکوت دوخته ایی سلام بر تو که هر زشتی را زیبا می پنداری سلام بر تو که دوست داری و محبت را نثار می کنی
پرنده دلم را به سویت می فرستم اما با استقبال چشمانت مواجه نمی شود دلم را با آن همه زیبایی برایت می فرستم اما در خشم چشمانت غرق می گردد......
با من خدا حافظی نگرد، رفتم تا خداحافظی کنم اما دیر بود برای همیشه رفت ....
اشک از چشمانم سرازیر شد ...
قلبم گویی از حرکت ایستاد ...
باور نمی کردم برای همیشه رفته باشد برای ابد ...
حال من مانده ام و خاطرها و مشتی خاک تازه ...
دیر زمانیست که یک عمر عشق را با رفیق و پول خرج کردن به بازی گرفته ایم و در این میان عشق را در لابه لای دل گم کرده ایم