faz

faz

سکوت

  

 

  

 گاهی سکوت بیش از تمام حرف ها مقصود را بیان می کند . 

یا درست حرف بزن یا عاقلانه سکوت کن . 

 

غروب

 

 

اگر طلوع خورشید را غروبی است  اگر بهار را خزانی است و اگر هر آغازی را پایانی است . 

طلوع عشق به زندگانی را غروبی در انتظار ننشسته و پایانی ندارد و چه سخت است شکستن پیمان که این رنج را پایانی نیست .

مدد کاری

 

 

 

خنده بر بخت زنم یا به وفاداری دل  

گریه بر خویش کنم یا به گرفتاری دل    

یک نفس فرصت و صد حرف گره در خاطر  

وای اگر گریه نیاید به مدد کاری دل

یک عاشق

  

وقتی یک دختر عاشق می شود با همه وجودش عشق می ورزد دو روئی و تزویر نمی داند . 

عشقش صفای کوهستان و پاکی چشمه سارهای دور را دارد ....  

یک دختر عاشق وقتی دوست بدارد حاضر است جان ببازد می فهمی ؟ ....

دو رویی

 

 

جهان پر شد ز تزویر و دو روئی /  به هر جا بنگری رنگ است و نیرنگ  

دلم تنگ است و اندوهم فراوان / غم عالم بدل دارم دلم تنگ  

دگر این سبنه گنجایش ندارد     / پذیرد رنج و درد رنگ و وارنگ  

خداوندا ز رحمت چاره ای کن     / که بر مینای صبرم آمده تنگ

گلی زیبا

 

 

تو گلی و گل ها آشیانهء اشک و تبسمند با اینکه قطره های اشک شان روی چهره معصوم شان افتاده است همه عمر متبسم هستند . تو هم باید اشک هایت مثل آن شبنم روی گل ها در وسط خنده ها محو شود ..... چندان به آن صدائی که قلب تو را تحریک می کند گوش نده ! ... همه وقت همه جا صدای حزین مجهولی قلب بهانه جو را می آزارد. 

نیما یوشیج

دوست دارم

 

 

 

چشمان زیبای کودکان را دوست دارم   

صفای قلب مادران را دوست دارم  

گرمی سخنان پدران را دوست دارم

با وفا بودن یاران را دوست دارم  

مهربانی دستان برادران را دوست دارم  

احساساتی بودن خواهران را دوست دارم  

وتو را ای معبود من تو که همه این ها را به ما داده ای دوست دارم  

وهمه را وقتی جمع می گردند دنیایی از محبت می باشند را دوست دارم .

انسان

 

 

از انسان ها غمی به دل نگیر زیرا خود غمگین اند با آنکه تنهایند ولی از خود می گریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند ......

دفتر محبت

 

هر گاه دفتر محبت را ورق زدی و هر گاه زیر بایت خش خش برگ ها را احساس کردی  

هر گاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای را خاموش دیدی  

برای یک بار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو  " یادت بخیر "

یار کجاست؟

 

  

     ای که از یار نشان می طلبی یار کجاست ؟         همه یارند ولی یار وفادار کجاست  ؟

     تا نپرسند به خوبان غم دل نتوان گفت                ور بپرسند مرا قوت گفتار کجاست ؟ 

     رفت آن تازه گل وماند به دل خار غمش               گل کجا جلوه گر و سرزنش خارکجاست؟ 

     صبر در خانه ویرانه دل هیچ نماند                       خواب در دیدهء غمدیدهء بیمار کجاست ؟ 

     در خرابات مغان هوش مجوئید زما                     همه مستیم در پی میکده هشیار کجاست؟ 

     بهتر آن است (( هلالی )) که نهان ماند راز          سر خود فاش مکن ، محرم اسرار کجاست؟ 

 

اثر  :    هلالی جغتایی

 

دقایق

 

 

در زندگی انسان دقایقی پیش می آید که نیاز به صحبت کردن نیست و هم دردی و همدلی از هر سخن و گفتگویی بالاتر و مهم تر است

گفتن

 

 

اگر کس را دوست داری به او بگو زیرا قلب ها معمولا با کلماتی که ناگفته می مانند می شکنند 

جرج آلن

سلام بر پاییز

 

 

سلام بر پاییز  سلام بر صبح زیبای پاییزی 

 سلام بر رنگ های مختلف و زیبای پاییزی 

 سلام بر لطافت هوای مطبوع سلام بر زلالی دریا 

 سلام بر طبیعت رنگین پاییزی سلام بر قلب هایی به وسعت آسمان و به زیبایی طبیعت بیکران خدا

محبت

  

 

عشق و محبت زمانی رنگ و بوی آشنا می دهد که همه انسان ها از آن به عنوان اسلحه استفاده نکنند تا دیگری را موافق خود کند . یعنی از محبت او سوء استفاده کند.

 

طبیعت

 

 

 

بدامان طبیعت که مادر مهربان من است پناه می آورم از مردم فرار کردم و به آغوش طبیعت فرو رفتم با این ابهام عمیق که به ابدیت مطلق انتها می گیرد . 

به نجوا گفتم طبیعت هم در سکوت غرق بود افسوس خوردم که این پرده لاجوردی چرا زنده نیست !  

چرا مثل پرده های سینما موج می اندازد چرا تگان نمی خورد چرا از غم ها و شادی های زندگی حکایت نمی گوید چه خوب بود که گریبان این جامه آبی گون چاک می شد و از چاک گریبانش دختر طبیعت سر می کشید دختر طبیعت با آن جمال جمیل با آن جلوه بدیع با قشنگی ها و لوندی ها و دلبری ها و دلجوئی ها دختر طبیعت یعنی دختر دلخواه من .......