faz

faz

مات

 

  

ای خوش آنروز که در صفحهء شطرنج دلت  /  تکیه بر پیل رخت کیش خرابات شدم 

حالیا غمزدهء کنج سیه خانه منم  /  شاه عشق بودم  و با کیش رخت مات شدم

دفتر یاد

 

 

دفتر یاد ورق می خورد از باد زمان اما آه که دگر در دفتر سخنی نیست زعشق / تک درخت عاشق پاییزی آنکه می جست نشانی رفیق از من و تو / اینک آرام تر از برکه آب خفته در خاک کویر تک گل عاشق این باغستان / اوج فواره شعر سر سجاده دشت / همره باد خوشی رستن خویش / رو به یک قبله سرخ / نعره زد    خواند    ولی کس نشنید

غروب

 

 

در آرامش مغرب گل ها را بنگرید که با غروب آفتاب چگونه یکی پس از دیگری چشم های خود را فرو می بندد در این لحظات احساس مرموزی در شما بیدار می شود احساس هراس اسرار آمیزی در برابر افسانه وجود و رویای زندگی بر روی زمین

خاطرات

 

 

وقتی که بار خاطرات سنگین گذشته بر نگرانی ها و غم های بیهوده آینده افزوده گشت و همه این ها اضافه بر گرفتاری های حاضر بر دوش کسی نشست اگر قوی ترین مردان روزگار هم باشد از پای می افتد .

زندگی

 

 

 

ای آنکه خبر نداری از عالم عشق            این نکته بدان که زندگانی عشق است

هندمند

 

 

انسان ها همه هنرمند ند هر کسی به میزان هنری که دارد انسان است .

غروبه

 

غروبه باز غروبه دل کور و تنگه / چه بگم من ؟! که دیگه همه میدونن دوستی ها رنگه  

گلاغا می خونن آواز و میرن سوی خونه هاشون / شبا تاریک و سیاس روزا قشنگه  

توی لونه نمی شه پر بزنیم شب /  هر چه دشت باشه و باغ سر بزنیم شب 

کلاغه خوش به حالت ! دوس داری روز رو ؟ / ندیدی روز غم و درد سینه سوز رو ؟ 

چشای خلق خدا فانوس سرده / طا نیس خورشید عزیز ! لیموی زرده 

توی باغای انار قل میزنه خون / نگو لعل بارونه نه پاره های قلبه 

فشارش داده غم از اندازه بیرون / خدایا آسمونت چه می کنه با ما  

کارای این زمونه نمی خونه با ما / دونه دونه امیدا میمیرن و میرن  

غما در دل میمونن شادیا پر می گیرن و میرن / نخ مهر و وفارو تاب نمی ده کس  

اگه آتش بگیری آب نمی ده کس / شادی و خوشحالی نیس ؟ هس مال ما نیس !  

بدی بد نیس ؟ چرا هس شرم و حیا نیست / کوه به کوه دریا به دریا تو بیابونا شب و روز 

راه برم تنهایی با این دل پر سوز / برم اونجا که تو غار پیری نشسته  

گره واکرده زصدها کار بسته / بگمش درد من اینه تو دوا کن 

گره در کار من افتاده تو وا کن / نه ... دیگه دنیا حالا وارونه گشته 

پیر معجزه نما هم افسونه گشته / خدا جون من که ندیدم قدیما بهتر از این بود ؟  

پیرا گفتند و شنیدم قدیما بهتر از این بود ؟ / نمی شه خوش باوریست این که بگی مهر و وفا بود ؟ 

رفیق جون جونی پیدا می شد و شرم حیا بود / آخه پس کو ؟ همه رفتن ؟ کجا رفتن ؟  

ما نداشتیم مگه دل ؟ پس چرا رفتن ؟ / دلم آتش می گیره از ناله های نی چوپون 

گره غم می خوره فریادای هی هی چوپون / با دلش می گه امون آخ امون از چش انتظاری  

می ریزه اشک جدایی مث ابرای بهاری / نی چوپون می ناله در دل صحرا گلی کو ؟ 

گل ها فسردن گلی رو بی ایمونا کلفتی بردن / حالا یک ساله که هیچکس خبر از او نمی آره 

خودشم بر نمی گرده روی برگشتو نداره / الهی بشکنه اون دس که حروم می چینه از باغ 

خونه اش آتش بگیره هر که دلی رو می کنه داغ / سراسر صحرا پر از گل های زرده 

چه بدم هدیه غم و دل ؟ گل درده / غروبه باز غروبه دل کور و تنگه  

سیاهی با سپیدی در کار جنگه  

 

 

از   :   حسین در تاج

با تو

 

 

با تو من بودن را زندگی را شوق را عشق را زیبایی را مهربانی پاک خداوندی را می نوشم  

با تو من در خلوت این صحرا در غربت این سرزمین در سکوت این آسمان در تنهایی این بی کسی غرقه فریاد و خروشم درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گل ها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم ها قاصدان بشارت گوی من اند و (( بوی باران )) بوی پونه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده همه خوشترین یادهای من شیرین ترین یادگارهای من اند .