انسانی پا به این جهان گذاشت و زنده بودن خویش را اعلام کرد ،
در خاطراتی نه چندان دور ، کودکی را ورق می زنم تا خاطره ای خوب از تو به یاد بیاورم
اما در غبار اشک آن خاطرات غرق می شوند ، یادهای شیرین می مانند و غم ها محو می گردند .
یادت گرامی و روحت شاد دایی احمد .
در کوچه و خیابان قلبم ،
درپیچ و خم فکرم ؛
در قفس تنهایی ام تو را گم کردم ،
چشم امید بر آسمان تا تو را بیابم ،
اما نیافتم .....
زیرا قلبم نه جای عشق بود ، نه محبت ، نه مهربانی ؛
آنگاه که تو را ای معبودم گم کردم