با تو همه رنگ های این سرزمین را آشنا می بینم
با تو همه رنگ های این سرزمین مرا نوازش می کنند
با تو آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
با تو کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند
با تو زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند ابر حریری است که بر گاهواره من کشیده اند و طناب گاهواره ام را مادرم که در پس این کوه ها همسایه ما است در دست خویش دارد .
با تو دریا با من مهربانی می کند.
با تو پرندگان این سرزمین خواهران شیرین زبان من اند.
با تو سپیده هر صبح بر گونه ام بوسه می زند.
با تو نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می کند .
با تو من با بهار می رویم .
با تو من در عطر یاس ها پخش می شوم .
با تو من در شیره هر نبات می جوشم .
با تو من در هر شکوفه می شکفم .
با تو من در طلوع لبخند می زنم در هر تندر فریاد شوق می کشم در حلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم در نای جویباران زمزمه می کنم .
با تو من در روح طبیعت پنهانم در رگ جاریم در نبض می تپم .