faz

faz

غروبه

 

غروبه باز غروبه دل کور و تنگه / چه بگم من ؟! که دیگه همه میدونن دوستی ها رنگه  

گلاغا می خونن آواز و میرن سوی خونه هاشون / شبا تاریک و سیاس روزا قشنگه  

توی لونه نمی شه پر بزنیم شب /  هر چه دشت باشه و باغ سر بزنیم شب 

کلاغه خوش به حالت ! دوس داری روز رو ؟ / ندیدی روز غم و درد سینه سوز رو ؟ 

چشای خلق خدا فانوس سرده / طا نیس خورشید عزیز ! لیموی زرده 

توی باغای انار قل میزنه خون / نگو لعل بارونه نه پاره های قلبه 

فشارش داده غم از اندازه بیرون / خدایا آسمونت چه می کنه با ما  

کارای این زمونه نمی خونه با ما / دونه دونه امیدا میمیرن و میرن  

غما در دل میمونن شادیا پر می گیرن و میرن / نخ مهر و وفارو تاب نمی ده کس  

اگه آتش بگیری آب نمی ده کس / شادی و خوشحالی نیس ؟ هس مال ما نیس !  

بدی بد نیس ؟ چرا هس شرم و حیا نیست / کوه به کوه دریا به دریا تو بیابونا شب و روز 

راه برم تنهایی با این دل پر سوز / برم اونجا که تو غار پیری نشسته  

گره واکرده زصدها کار بسته / بگمش درد من اینه تو دوا کن 

گره در کار من افتاده تو وا کن / نه ... دیگه دنیا حالا وارونه گشته 

پیر معجزه نما هم افسونه گشته / خدا جون من که ندیدم قدیما بهتر از این بود ؟  

پیرا گفتند و شنیدم قدیما بهتر از این بود ؟ / نمی شه خوش باوریست این که بگی مهر و وفا بود ؟ 

رفیق جون جونی پیدا می شد و شرم حیا بود / آخه پس کو ؟ همه رفتن ؟ کجا رفتن ؟  

ما نداشتیم مگه دل ؟ پس چرا رفتن ؟ / دلم آتش می گیره از ناله های نی چوپون 

گره غم می خوره فریادای هی هی چوپون / با دلش می گه امون آخ امون از چش انتظاری  

می ریزه اشک جدایی مث ابرای بهاری / نی چوپون می ناله در دل صحرا گلی کو ؟ 

گل ها فسردن گلی رو بی ایمونا کلفتی بردن / حالا یک ساله که هیچکس خبر از او نمی آره 

خودشم بر نمی گرده روی برگشتو نداره / الهی بشکنه اون دس که حروم می چینه از باغ 

خونه اش آتش بگیره هر که دلی رو می کنه داغ / سراسر صحرا پر از گل های زرده 

چه بدم هدیه غم و دل ؟ گل درده / غروبه باز غروبه دل کور و تنگه  

سیاهی با سپیدی در کار جنگه  

 

 

از   :   حسین در تاج

نظرات 2 + ارسال نظر
روزگار سه‌شنبه 5 آذر 1392 ساعت 22:28

قدیما خیلی بهتر از حالا است

آشنا دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 14:45

خوب وران بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.