ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا
سبزه نو خیز و هوا خرم و بستان سر سبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا
دیده از بهر تو خونبار شد ای مردم چشم
مردمی کن مشو از دیده خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا
حسن تو دیر نپاید چو زخسرو رفتی
گل بسی دیر نپاید چو شد از خار جدا
اثر : امیر خسرو دهلوی
خدایا رهزن پاییز اندوه
گل لبخند را از من گرفته