در زدم و گفت کیست گفتمش ای دوست ، دوست
گفت در آن دوست چیست ؟ گفتمش ای دوست ، دوست
گفت اگر دوستی ! از چه در این پوستی ؟
دوست که در پوست نیست ! گفتمش ای دوست ، دوست
گفت در آن آب و گل ، دیده ام از دور دل
او بچه امید زیست ؟ گفتمش ای دوست دوست
گفتمش اینهم دمیست . گفت عچب عالمیست
ساقی بزم تو کیست . گفتمش ای دوست دوست
در چو برویم گشود جمله بودو نبود
دیدم و دیدم یکیست . گفتمش ای دوست دوست
اثر : معینی کرمانشاهی
انتخاب زیبایی است چون از گلستان زیبایی انتخاب شده است
یه دوس دارم که دوست داره با دوست تو تو دوس بشه
دوش صنمی حلقه در گوشم کرد م/ تا وای زدم ز بوسه مدهوشم کرد
زیبا بود
خوبه انسان از شاعران مطلبی بنویسه