تنها بودم دلتنگ بودم غم ها رازها نکته ها رمزها مانند اقیانوس در قلبم موج می زدند اما این موج ها هنوز به زبانم نرسیده دو باره فرو می نشستند آن آشنا کجاست که با قلب من حرف بزند ؟ کو آن انیس دل که لغت قلب مرا بشناسد و در نگاه من خط ضمیرم را بخواند به پای چه کسی بنشینم برای چه کسی درد دل بگویم آنچه در سینه دارم به زبان نمی آید .
چقدر ساده نگاه می کند